شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ |۱۲ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 14, 2024

یک پژوهشگر فلسفه و هنر بر لزوم استفاده از ظرفیت های فلسفی فراوان «نظریه ابداع» برای نظریه سازی در فلسفه هنر توسط پژوهشگران مسلمان تاکید کرد.

به گزارش مرکز خبر حوزه، نشست تخصصی فلسفه هنر اسلامی با ظرفیت های حکمت متعالیه، امروز به همت پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با حضور پژوهشگران حوزه فلسفه دین و هنر در قم برگزار شد.

محمد رضا مصطفوی پژوهشگر عرصه هنر و عضو گروه دین و هنر پژوهشگاه دین و فرهنگ به عنوان کارشناس، در این نشست تخصصی، به ارایه مطالب خود پرداخت.

وی در این نشست علمی با اشاره به نسبت بین فلسفه هنر و برخی حوزه های مرتبط با آنچه که به عنوان فلسفه هنر مطرح می شود، گفت: برخی از پژوهشگران «فلسفه و هنر» را دو جزءمرتبط با هم قلمداد می کنند و عده ای اندیشمندان ارتباط این دو را به تنزل کشیدن یکی نسبت به دیگری می دانند و عده دیگری نیز بر این باورند که فلسفه و هنر در انتها به یک مقصد می رسند.

مصطفوی با ذکر این مطلب که برخی از پژوهشگران، زبان فلسفه را زبانی غیر گویا برای بیان هنر می دانند، اظهارداشت: در این بین، عده دیگری نیز فلسفه را در مقامی بالاتر از هنر قلمداد می کنند، ولی در رابطه با قضاوت در خصوص این اعتقادات، بایستی مولفه های ذهنی خاصی را در نظر گرفت.

وی گفت: فلسفه اسلامی دارای سه گروه عمده فکری است که فلسفه مشاء ابن سینا، فلسفه اشراق و حکمت متعالیه ملاصدرا در صدر آن قرار دارند که نگاه هر یک از این مکاتب فکری در خصوص نگاه خاص به هنر، متفاوت است؛ فلسفه مشاء، متاثر از اندیشه ارسطور، فلسفه اشراق متاثر از اندیشه های عرفانی افلاطون و حکمت متعالیه نیز جمعی از این دو و مباحثی که از سوی ملاصدرا اضافه شده است، می باشد.

این پژوهشگر حوزه هنر و فلسفه با اشاره به این نکته که فلسفه هنر در ساختار فلسفه، موجودیت چندان روشنی ندارد، اظهارداشت: در غرب نیز به شکل عمیقی به فلسفه هنر پرداخته نشده است به ویژه در فلسفه اسلامی به این بحث توجه خاصی نشده اما در مکاتب فلسفی اسلامی به ویژه حکمت متعالیه ظرفیت هایی وجود دارد که می تواند به بسط و عمق بخشی به مباحث فلسفی در این حوزه کمک شایانی نماید.

وی فلسفه هنر را از جمله فلسفه های مضاف نام برد و گفت: فلسفه هایی از جمله هنر، رسانه و... در واقع فلسفه و علم مستقل ودارای اجزای تشکیل دهنده استاندارد آن نیستند، بلکه در همین علومی که امروزه از سوی غربی ها به

عنوان فلسفه هنر مطرح شده است مقداری در مورد چیستی و چرایی هنر، فلسفه و تاریخ هنر و فلسفه بحث شده است و بیشتر دانشجویان این رشته ها به مطالعه تاریخی هنر می پردازند.

عضو پژوهشگاه دین و فرهنگ در ادامه اظهارداشت: از آنجا که معتقدیم عنوان فلسفه هنر، ایراد ساختاری دارد نمی‌توانیم نقطه های متمایز کننده ای را با شاخه های دیگر فلسفه بیان کنیم در واقع در عدم وجود علمی، همچون دانش شناسی که بتواند با بیان نقاط تفاوت و ارتباط علوم، مولفه های دانش، آسیب شناسی علوم و... را مشخص کند با مشکل مواجه هستیم؛ در این رابطه فلسفه علم نیز به طور کلی کمک خاصی به تحلیل این علوم و ارتباط و تمایز آن نمی کند زیرا این فلسفه نیز به نوعی از انواع فلسفه های مضاف به شمار می رود.

وی گفت: در بحث تاویل و تفسیر رفتاری با چهار مقوله درک هنری، توصیف هنری، تفسیر هنری و داوری هنری مواجه هستیم که هر کدام از این موارد با یکدیگر تفاوت دارند؛ مشکل اصلی در بحث داوری هنری است که به دلیل این‌که هنر، مساله کمی نیست و با هر کس با ذوق و علم شخصی نسبت به آن نظر می دهد، تفاوت دیدگاه‌ها با گسترده و دامنه بسیاری رخ نمایی می کند.

این پژوهشگر فلسفه هنر در بیان رابطه بین هنر و حقیقت تصریح کرد:  افلاطون در این زمینه هنر را مرتبه ای بسیار دور تر و غیر واقعی تر از حقیقت بیرونی می داند و برخی دیگر نیز  هنر را انکشاف صور عقلانی می پندارند؛ عده ای دیگر از فلاسفه از جمله «هایدیگر» نیز هنر را حقیت ساز و آغاز گر می دانند و عده ای همچون « نیچه » خطاب به جهان می گویند که سعی کن مثل هنر باشی که همواره خود را آغاز می کند.

وی در رابطه با روش خارجی نقد آثار هنری گفت: به گفته «شفرد» چهار راه برای نقد و تاویل متن منابع خارجی مورد نیاز است که این راه ها عبارت اند از، مقایسه اثر یک هنرمند با هنرمند دیگر، مقایسه یک اثر هنری با آثار خود فرد، در نظر گرفتن مخاطبین اولیه و شرایط زمانی، مکانی و ذهنی هنرمند در زمان خلق اثر و نیات هنرمند.

مصطفوی افزود: شناخت نیات هنرمند و مخاطبین اولیه در مورد آثار فاخر و ماندگار، کاربرد بسیاری دارد به طور مثال آثار آوایی در زمان ابتدای انقلاب، شاید در موقعیت حاضر و با مخاطب امروز که به خصوص به هیچ عنوان در شرایط انقلاب و اهمیت آن برای مردم ایران قرار نداشته و آگاه نیست، جذابیت های زیادی ندارد ولی با مطالعه شرایط آن روزگار، فهم یک منتقد از یک اثر هنری شکل واقعی تری پیدا می کند.

وی نظریه ابداع ملاصدرا را یکی از ظرفیت های ذکر شده در فلسفه اسلامی به منظور تحلیل و تعمیق مباحث فلسفه هنر دانست و گفت: در فلسفه اسلامی نسبت به مقوله «ادراک» سه مکتب وجود دارد که ابن سینا در مکتب مشاء به تجزیه مفاهیم برای درک حقیقت و ماده اصلی معتقد است و شیخ اشراق نیز به جایگاه نور اسفهبدیه در شناخت حقیقت اشاره دارد و مرحوم ملاصدرا نیز نظریه «ابداع و انشاء» را مطرح می کند.

این پژوهشگر فلسفه و هنر اظهارداشت: ملاصدار با اظهار این مطلب که نفس ما در مورد واقعیت های خارجی انفعال محض ندارد و فعالانه عمل می کند بر این نکته اصرار می ورزد که ذهن انسان وقایع و مواد بیرونی را پس از رویت، به طور فعالانه تولید ذهنی و در واقع ابداع و انشاء می کند؛ یعنی درک یک انسان عاشق به معشوق نسبت به

نگاه دیگران به آن شخص بسیار متفاوت است زیرا انسان عاشق هر روز یک حقیقت و ماده خارجی را در ذهن خود ابداع می کند و هر روز نکته های ظریفتری که برای به هیچ عنوان ملموس نیست را اکتشاف می کند و بسیاری از نازیبایی هایی که همگان به صورت اتوماتیک وار آن را می بینند را نمی بیند.

وی عنوان کرد:  فلسفه اسلامی، فلسفه ای « رئال » و مبتنی بر امور واقعی است ولی در عین حال با استفاده از ظرفیت های نظریه ابداع ملاصدرا که به باور بسیاری از فلاسفه و بزرگان دین، با الهامات معنوی به واسطه توسلات فراوان به اولیاالله بدست آمده است می توان پیشرفت ها و تولیدات علمی فراوانی در این عرصه دست یافت.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha